هوش داده افلاطون
جستجوی عمودی و هوش مصنوعی

نوع دوستی چگونه تکامل یافت؟ | مجله کوانتا

تاریخ:

معرفی

ما اغلب در مورد تکامل از نظر رقابت، به عنوان بقای بهترین ها صحبت می کنیم. اما اگر اینطور است، پس انگیزه گسترده (و مورد تحسین گسترده) برای کمک به دیگران حتی با هزینه گزافی که برای خودمان داشته باشیم، از کجا آمده است؟ در این قسمت، استفانی پرستوناستاد روانشناسی و رئیس آزمایشگاه علوم اعصاب زیست محیطی در دانشگاه میشیگان، در مورد پایه های تکاملی، عصبی و رفتاری نوع دوستی با میزبان جدید ما، اخترفیزیکدان و نویسنده صحبت می کند. جانا لوین.

گوش دادن به پادکست های اپلSpotifyپادکست های GoogleStitcher بهTuneIn یا برنامه پادکست مورد علاقه شما، یا می توانید آن را از کوانتوم.

رونوشت

جانا لوین: اگر در حال گوش دادن به این پادکست هستید، به احتمال زیاد یک انسان هستید. و این احتمال وجود دارد که در مقطعی، حداقل یک بار در زندگی، با بی اعتنایی کامل و کامل نسبت به خود رفتار کرده باشید و نیازهای دیگران را بالاتر از هر چیز دیگری قرار دهید. اما چرا؟

ما اغلب در مورد تکامل از نظر رقابت و بقای بهترین ها صحبت می کنیم. چرا کسی به خیریه می دهد یا خون اهدا می کند یا برای نجات دیگری به ساختمانی در حال سوختن می دود؟ این از خودگذشتگی چه هدف تکاملی را دنبال می کند؟ و آیا بیولوژی نوع دوستی وجود دارد؟

من جانا لوین هستم، و این پادکست «لذت چرا» است مجله Quanta جایی که من به نوبت با میزبان مشترکم، استیو استروگاتز، کاوش برخی از هیجان انگیزترین تحقیقات در ریاضیات و علوم امروزی.

[موضوع پخش می شود]

در این قسمت، ما با استفانی پرستون در مورد اساس بیولوژیکی نوع دوستی و اینکه چرا باید به آن اهمیت دهید صحبت می کنیم. استفانی استاد روانشناسی و رئیس آزمایشگاه علوم اعصاب زیست محیطی در دانشگاه میشیگان است. او دلایل تکاملی احساسات، همدلی و تصمیم گیری را در بین گونه ها بررسی می کند.

در سال 2002، او و نخستی شناس مشهور فرانسیس د وال او یک اثر اساسی در مورد همدلی حیوانات نوشت و در سال 2022 کتابی با عنوان انگیزه نوع دوستی: چرا ما رانده شده ایم تا به دیگران کمک کنیم؟. استفانی، خیلی خوب است که تو را با ما داریم. خوش آمدی.

استیفانی پرستون: عالی. از اینکه من را دارید متشکرم

لوین: ما هیجان زده هستیم که در مورد این موضوع صحبت کنیم. من فکر می کنم همه ما احتمالاً تا حدی با مفهوم نوع دوستی آشنا هستیم، اما شما به عنوان یک دانشمند چگونه آن را تعریف می کنید؟

پرستون: آره من آن را به عنوان کمک به دیگری با هزینه فعلی برای خودتان تعریف می کنم. و واقعاً مهم است که این هزینه جاری را لحاظ کنید، زیرا هر چیزی که از نظر تکاملی سازگار باشد، در درازمدت فوایدی دارد، چه متوجه شوید یا نه.

لوین: حالا شما نوع دوستی را از ایثار و همدلی و اخلاق تشخیص می دهید؟ آیا اینها فقط اصطلاحات مرتبط هستند؟

پرستون: قطعاً همه آنها به هم مرتبط هستند، اما معانی و روش‌هایی کمی متفاوت دارند که ما باید آنها را بفهمیم. همدلی بیشتر شبیه به اشتراک گذاشتن احساسات دیگران است. این می تواند در سطح خودآگاه یا غیرآگاهانه باشد که وقتی به احساسات دیگران توجه می کنید، احساسات دیگران را می گیرید.

این می تواند باعث شود که بخواهید نوع دوست باشید. اگر کسی را مشاهده می کنید که مضطرب است، می تواند باعث شود کمی احساس ناراحتی کنید، یا بخشی از مغزتان را فعال کند که پریشانی احساس شده را پردازش می کند، خواه از آن آگاه باشید یا نه. و این به شما انگیزه می دهد که در مورد وضعیت آنها کاری انجام دهید، تا آن تأثیر منفی را کاهش دهید.

بنابراین همدلی می‌تواند به نوع‌دوستی منجر شود، اما بسیاری از مواقع پیش می‌آید که افراد کاری را برای دیگری انجام می‌دهند، حتی بدون اینکه از آن همدلی عبور کرده باشند. و همین است تمایل نوع دوستانه در مورد است. این است که چگونه این میل مراقبتی را در موقعیت‌هایی که بسیار شبیه به یک فرزند درمانده است، به روش‌هایی که سازگار هستند و به موفقیت باروری ما کمک می‌کنند، تکامل می‌دهیم.

لوین: و آیا شما آن را از ایثار متمایز می کنید، یا می گویید که اینها نسبتاً قابل تعویض هستند؟

پرستون: این کلمه ای است که ترجیح می دهم از آن استفاده نکنم زیرا مردم می خواهند بدانند آیا واقعاً از خودگذشتگی است؟ از آنجا که برخی از مردم می خواهند زمان زیادی را صرف صحبت کردن در مورد آن کنند، آیا چیزی به نام نوع دوستی واقعی وجود دارد؟ و منظور آنها "واقعا فداکار" است، مثل اینکه شما در بازی هیچ پوستی ندارید، این نمی تواند به شما کمک کند. حتی ممکن است به خودتان آسیب برساند و فقط به نفع دیگری باشد.

اما اگر به یک لنز بیولوژیکی فکر کنید، همه چیز در کوتاه مدت و در درازمدت دارای نوعی ارزش تطبیقی ​​است. و به ندرت مواقعی وجود دارد که ما واقعاً کاری برای دیگری انجام دهیم و در تلاش بمیریم. اما معمولاً فوایدی دارد. شما با من به اشتراک می گذارید؛ بعداً دوباره با شما به اشتراک می گذارم. کمکت میکنم؛ این احساس خوبی به من میدهد. این بخشی از چگونگی تکامل مغز و بدن برای کمک است. حس خوبی دارد و این نباید چیز بدی باشد. این یک طراحی واقعاً عالی در سیستم عصبی است که به همه ما کمک می‌کند افراد بهتری باشیم و با رها کردن چیزی برای دیگری احساس خوبی داشته باشیم.

بنابراین من نمی خواهم آن را تحقیر کنم. اما گاهی اوقات اگر مردم از ایثار صحبت می کنند، حتی نمی خواهند شما احساس خوبی داشته باشید. آیا این خوب نیست که جامعه ما برای انسان دوستی به این شکل ارزش قائل شود؟ بنابراین، من فکر می‌کنم همه اینها مثبت هستند، در حالی که کسی که نگران از خودگذشتگی است، آنها را منفی می‌بیند.

لوین: حالا، به نظر شما به عنوان یک گونه، ما واقعاً نوع دوست هستیم؟

پرستون: اوه، مطمئنا. آره به روش های کوچک تا راه های بزرگ، هر روز. من فکر می کنم ما بخشی از یک گونه اجتماعی هستیم که به نوع دوستی بستگی دارد تا به ما کمک کند هماهنگ بمانیم و تمام مزایایی را که برای عبور از این زندگی به آن نیاز داریم به ما ارائه دهد.

لوین: آیا ما در نمایش نوع دوستی در میان گونه ها منحصر به فرد هستیم؟ آیا این چیزی است که ما با سایر پستانداران به اشتراک می گذاریم؟ یا حتی گونه های دیگری که پستانداران نیستند؟

پرستون: بله، اصلا منحصر به فرد نیست. در کتاب و در کار من با فرانس دووال، ما در این مورد زیاد صحبت کرده ایم. چیزی که منحصر به فرد است، شاید روشی است که انسان ها می خواهند در آن بنشینند و درباره آن فکر کنند، یا دوست دارند برای مدت طولانی در مورد جوانب مثبت و منفی آن فکر کنند. این چیزی نیست که گونه دیگری احتمالا انجام می دهد.

اما کتاب من، تمایل نوع دوستانه، در مورد این روش است که ما این سیستم عصبی زیستی را با گونه های دیگر، به ویژه پستانداران دیگر مشترک داریم، که برای مراقبت از فرزندان تکامل یافته است. شما فردی آسیب پذیر را می بینید. آنها نیاز به مراقبت فوری دارند. این کمکی است که شما می دانید چگونه بدهید. و به خصوص اگر با آنها پیوند خورده اید یا با آنها آشنا هستید، فقط این غریزه را به دست می آورید که وارد آن شوید و کمک کنید.

شکل غریزی نوع دوستی، مطمئناً ما با سایر گونه ها به اشتراک می گذاریم. و حتی در غیر پستانداران نیز نوع دوستی نشان می دهند. شما حتی می توانید نوع دوستی را در مورچه ها ببینید. ما هنوز مطمئن نیستیم که آیا مکانیسم در مغز یکسان است یا خیر. بنابراین، تعمق در سراسر قلمرو حیوانات جالب است.

لوین: آره، داستانی را به یاد می‌آورم که مورچه‌ای کارگر مجبور بود به مورچه سربازی غذا دهد که از نظر بیولوژیکی تکامل یافته و قادر به تغذیه خود نبود.

پرستون: بله، گونه آنها در یک ساختار سلسله مراتبی واقعاً دقیق به این نوع کمک وابسته است. و در آن گونه ها - مانند زنبورها - منطقی است زیرا شما در واقع بیشتر با افراد دیگر مرتبط هستید. بنابراین، به طور مداوم نشان داده شده است که تناسب اندام فراگیر، چیزی است که وقتی ژن‌های مشترکی داریم به آن می‌گویند. نوع دوستی را معقول و سازگار می کند. زیرا اگر من به شما کمک کنم و ژن‌های مشترکی داشته باشیم، به ژن‌های مشترکمان کمک می‌کنم و بنابراین این رفتار در خط ژنی باقی می‌ماند. و این در مورد مردم و همچنین زنبورها و مورچه ها صادق است.

لوین: آیا می توانید پدیده بازیابی فرزندان و ارتباط آن با کار شما را توضیح دهید؟

پرستون: آره من در اوایل کارم در ولزهای تک همسری کارهایی انجام دادم که گونه هایی هستند که جفت می گیرند و سپس با هم از بچه های خود مراقبت می کنند. ماده ها و نرها با یک شریک در پیوند می مانند. و بنابراین، مردم به نوروبیولوژی این موضوع علاقه مند شدند. و معلوم می شود که عمل جفت گیری باعث آزاد شدن این نوع آبشار از هورمون ها و تغییرات در مغز می شود. بارداری همچنین هورمون های مغز و بدن شما را تغییر می دهد.

و این هورمون‌ها باعث می‌شوند که بخواهیم از افراد خانواده خود محافظت و مراقبت کنیم. بنابراین نرهایی که جفت می شوند از لانه در برابر مزاحمان محافظت می کنند. و ماده‌ها در حال بازیابی توله‌هایی هستند که وقتی منزوی شده‌اند به دنیا آورده‌اند، یا این صداهای پرتنش پریشانی را می‌شنوند که ممکن است ما حتی نشنیده باشیم، اما آنها می‌توانند آن را بشنوند. و بنابراین این پاسخ بازیابی غریزی وجود دارد. و این فقط در زنان باردار نیست. آن‌ها می‌توانند نرها یا ماده‌هایی را که جفت نگرفته‌اند را برای انجام پاسخ بازیابی جذب کنند.

لوین: حالا شما به این آبشار هورمون ها اشاره کردید. آیا در نتیجه این هورمون ها تغییر عصبی دائمی در مغز ایجاد می شود یا در طول مدتی که هورمون ها استخراج می شوند موقتی است؟

پرستون: احتمالاً هر دو است. برای مثال، در جوندگان، آنها این نیاز فوق العاده شدید را برای بازیابی توله هایی که تقریباً نمی توانند عادت کنند، نشان می دهند. آنها این کار را بارها و بارها برای ساعت ها انجام می دهند، فقط به این دلیل که توسط آن هورمون ها باز می شود و در آن مرحله از رشد بسیار مهم است. بنابراین این واکنش واقعا شدید می تواند با گذشت زمان از بین برود. آنها مطالعات بسیار جالبی دارند که در آن یک زن که زایمان می کند با دو اتاق روبرو می شود. یکی کوکائین دارد و یکی توله را دارد و آنها توله را انتخاب می کنند.

لوین: (خندان) مطمئنیم که کوکائین دوست دارند؟

پرستون: ما مطمئن هستیم که آنها کوکائین را دوست دارند، زیرا آنها فقط در مورد آن برای اعتیاد مطالعه می کنند. اما آنها مطالعات دیگری روی انسان دارند. پدران انسان مراحل تولد را طی نمی کنند، اما بر اساس تجربه نیز تغییر می کنند. بنابراین، آنها آزمایش هایی را انجام می دهند که در آن صدای گریه کودک را می شنوید، یا باید به پریشانی پاسخ دهید. و مردانی که پدر هستند نسبت به آنهایی که پدر نیستند در بدن و رفتار با همدلی بیشتری پاسخ می دهند.

وقتی این تجربیات را داشته باشید، نمی توانید آن را فراموش کنید. و مغز شما به انجام این رفتارها عادت کرده است، زمانی که مناسب هستند، چگونه آنها را به درستی انجام دهد. بنابراین وقتی سیستمی دارید که بدانید چه باید بکنید، همیشه لازم نیست به غریزه تکیه کنید.

لوین: برخی از اینها با مفهوم کلاسیک زیست شناسی تکاملی که در آن همه چیز وجود دارد، متناقض به نظر می رسد فقط در مورد بقای خودخواهانه. فکر می‌کنم شما به خوبی توضیح داده‌اید که چرا در درازمدت فشار تکاملی برای نوع‌دوستی و محافظت از جوانان وجود دارد. آیا تمایزی بین نوع عقاید گارد قدیمی درباره خودخواهی در نظریه تکاملی و شما می بینید؟

پرستون: بله، فکر می‌کنم آنها مدت‌هاست می‌دانند که چیزهایی مانند ارتباط با فرد، نوع‌دوستی را معقول می‌کند و می‌تواند در همه گونه‌ها رخ دهد، یا اینکه وقتی می‌توانی هدیه‌ای را پس بگیری می‌توان به کسی داد. آنها به آن می گویند متقابل. «با دیگران چنان کن که دوست داری با تو رفتار کنند» چیزی است که در قلمرو حیوانات و در مردم مؤثر است.

اما من فکر می‌کنم چیزی که در اینجا منحصر به فرد است این است که این ویژگی‌ها به گونه‌ای در کنار هم قرار می‌گیرند که رفتارها را نسبت به افراد غریبه ترغیب می‌کند. بیایید مثالی از یک نجات قهرمانانه بزنیم. اگر ساختمانی در حال سوختن دیدید، یا شخصی در آب های تند سقوط کرد، درگیر شدن با تناسب اندام شخصی شما ریسک زیادی می کند، و ما آنها را به طور خاص قهرمان می نامیم زیرا آنها به یک غریبه کمک کردند.

لوین: و ما از آن داستان ها شگفت زده شده ایم. ما در شگفتیم.

پرستون: دقیقا. و به همین دلیل قابل توجه هستند. ما این باورها را در مورد اینکه چه کسی و چه زمانی باید مداخله کنیم و بسیاری از افرادی که مداخله می کنند، داریم مدال قهرمانی کارنگی در واقع در طول فرآیند می میرند. اما شما این سیستم داخلی را دارید که عبارت است از: آنها آسیب پذیر هستند. آنها نمی توانند به خودشان کمک کنند. کمک باید فوراً بیاید. و میدونم چیکار کنم من پیش بینی می کنم که می توانم این کار را انجام دهم.

مغز شما واقعاً در پیش بینی رفتار حرکتی خوب است. آیا عمل شما به موقع به آنها می رسد؟ آیا به اندازه کافی قوی هستید که بتوانید آنها را بردارید؟ آیا می‌توانید قبل از رسیدن آتش به سطوح فاجعه‌بار از آن خارج شوید؟ بنابراین، مغز شما آن پیش‌بینی‌ها را خیلی سریع انجام می‌دهد و نیازی به این همه پردازش آگاهانه ندارد. بنابراین، بسیاری از محققان انسانی می‌خواهند فکر کنند که ما فقط می‌توانیم نوع‌دوستی انجام دهیم، زیرا بسیار باهوش هستیم. اما من فکر می کنم که ما این سیستم عصبی و ظرفیت آن را با گونه های دیگر به اشتراک می گذاریم. و لازم نیست آگاهانه فکر شود.

لوین: حالا خیلی جالبه شما در مورد این صحبت کرده اید که چگونه میل به نوع دوستی ممکن است بخشی از مغز پیرتر ما باشد، یعنی مغز ما قبل از انسان. آیا می توانید به طور خاص در مورد کدام بخش های مغز به نظر می رسد صحبت کنید؟

پرستون: مطمئن. مناطق خاصی از مغز وجود دارد که می دانیم در این انتقال به مراقبت نقش دارند. برای مثال، جسم مخطط، که سرشار از گیرنده‌های دوپامین و گیرنده‌های اکسی توسین است، تحت تأثیر فرآیند مراقبت از جوان و جفت‌گیری - و اتفاقاً کوکائین است. چیزهایی که - شما می خواهید به آنها نزدیک شوید زیرا پیش بینی می کنید که این کار برای شما مفید خواهد بود.

شما به فرزندان نزدیک می شوید زیرا پیش بینی می کنید که احساس خوبی در شما ایجاد می کند، یا به کسی می دهید زیرا پیش بینی می کنید که احساس خوبی در شما ایجاد می کند. و در واقع برای انجام این کار به آگاهی آگاهانه نیاز ندارید. اگر آنها مطالعات تصویربرداری مغزی را با افراد انجام دهند و شما مجاز به انجام کار انتزاعی تری باشید - کمک مالی به یک هدف - شما همچنان در همان ناحیه مغز دخالت دارید.

درگیر شدن ناحیه ای از مغز مانند مخطط بین گونه ها مشترک است. و همچنین هیپوتالاموس مانند یک ساختار کوچک قدیمی است که با تغییرات هورمونی در این دوره ها درگیر است. و البته قشر شما می تواند درگیر شود. شما می توانید فعالیت های پیش از پیشانی داشته باشید که ما معمولاً آگاهانه از آن آگاه هستیم، اما لازم نیست. من فکر می کنم این کلید است.

لوین: فکر می‌کنم نمی‌توانید در حالی که کسی با ساختمانی در حال سوختن برخورد می‌کند، اسکن مغز انجام دهید، اما آیا می‌توانید بگویید آیا راهی برای استنباط وجود دارد که آیا این نوع مناطق در تضاد هستند یا چگونه یکی بر دیگری پیروز می‌شود؟

پرستون: بله، این یک سوال عالی است. آمیگدال در واقع یک نقطه محوری در این سیستم رویکرد در مقابل اجتناب است. بنابراین، در جوندگان، آمیگدال فعال می‌شود و در صورت عدم آشنایی و عدم وجود هورمون‌ها و شرایط مناسب، واکنش‌های اجتنابی مانند ترس و فرار ایجاد می‌کند. و اگر از آب تند می ترسید زیرا نمی توانید شنا کنید، آمیگدال شما به سمت سیستم اجتنابی می رود و شما نمی خواهید به داخل آن بپرید.

اما اگر شرایط مناسب باشد و هورمون‌ها را در اختیار داشته باشید یا با آن فرد پیوند داشته باشید، احساس امنیت می‌کنید، فکر می‌کنید می‌توانید به موقع این عمل را انجام دهید، سپس آمیگدال به مناطق مختلف پروژه می‌دهد که سپس انگیزه رویکرد را ایجاد می‌کند. بنابراین، آمیگدال در هر دو مورد درگیر است. این فقط در هنگام ترس درگیر نیست. در این نوع سیستم رویکرد عاطفی نیز دخیل است.

لوین: جالب هست. یادم می‌آید صحبت شما را درباره قهرمان مترو شنیدم که در آن مرد جوانی دچار تشنج شد و روی ریل مترو در شهر نیویورک افتاد. باید به شما اجازه بدهم که بقیه ماجرا را بگویید. خیلی قانع کننده است.

پرستون: بله، مثل یک داستان واقعا عالی است. مرد جوان تشنج داشت و بنابراین همه کسانی که روی سکو بودند شاهد آن بودند، آنها می دانستند که او در یک بحران پزشکی است. پس مرد جوان در ریل می افتد و وسلی اوتری مردی است که با دو دختر جوانش آنجا ایستاده است و قطار در حال آمدن است و او تصمیمی در چند ثانیه می گیرد که به راحتی می توانست به زندگی اش پایان دهد.

او به داخل پرید و، همانطور که می‌گوییم، مغزش می‌تواند پیش‌بینی کند که زمانی برای بیرون کشیدن مرد وجود ندارد، حتی اگر آنقدر قوی باشد که این کار را انجام دهد، زیرا قطار خیلی نزدیک است. کاری که او انجام می دهد این است که مرد جوان را در بین مسیرها صاف می کند و بالای او دراز می کشد و به او می گوید: "خیلی خوب می شود" و سپس او را پایین نگه می دارد. و سپس قطار از روی آنها می گذرد و فقط یک سانتی متر باقی می ماند.

بنابراین او تصمیمی بسیار سریع و در عین حال بسیار دقیق گرفت که آنها را زیر قطار قرار دهد، که به نظر آنها ممکن است به تجربه او در فضاهای تنگ مرتبط باشد. او در زیردریایی ها و در کار ساخت و ساز اتحادیه کار کرده بود. اما، از منظر عقلانی، پریدن به آن ایده وحشتناکی بود و او به راحتی می توانست به زندگی خود پایان دهد.

او با دو دختر خردسالش بود، بنابراین تناسب اندام فراگیر او، در صورت هر چیزی، بدتر می‌شد، نه بهتر. اما این سیستم حرکتی در واقع یک پیش‌بینی بسیار دقیق انجام می‌دهد، و این پیش‌شرط‌هایی است که واقعاً شبیه به یک فرزند درمانده است، زیرا مرد جوان واقعاً نمی‌توانست در آن موقعیت به خودش کمک کند و همه آن را می‌دانستند. این مانند یک تماس قضاوتی نبود، روشی که ممکن است با کسی که فکر می‌کنیم مسئول مصیبت‌شان است تماس بگیریم، و سپس مطمئن نیستیم که می‌خواهیم به او کمک کنیم یا خیر. فوری است، و ما مطمئن هستیم که آنها به کمک ما نیاز دارند، و فکر می کنیم می توانیم این کار را انجام دهیم.

لوین: بنابراین یک مثال عالی از آمادگی حرکتی فیزیکی که در مورد آن صحبت می‌کردید وجود دارد. شما می گفتید که ممکن است از دیدگاه تکاملی معمولی منطقی نباشد زیرا فرزندان او آنجا بودند، که دفاع او از آنها بزرگتر خواهد بود و بقای خودش برای آنها مهم است. اما در عین حال، به نظر می رسد که به طور حکایتی به ایده ورود همه این هورمون ها، یک هورمون والدین یا هورمون های مراقبت مربوط می شود.

همچنین جالب است که با وجود این که دیگران این کار را نکردند، اما همه وحشت کردند. بنابراین چیزی در مغز انسان وجود دارد که ما را وادار می‌کند حتی اگر نتوانیم عمل کنیم.

پرستون: درست است، و این جزء همدلی است. روشی که مغز ما احساسات و درد دیگران را پردازش می کند به فعال کردن مناطق مغز خودمان بستگی دارد که در آن احساسات و درد را احساس می کنیم. و بنابراین، چه بخواهیم چه نخواهیم، ​​برای ما دشوار است که شخص دیگری را در حال درد مشاهده کنیم. ممکن است افراد در تغییر جایی که توجه خود را معطوف می‌کنند بسیار خوب بوده باشند، به دور نگاه کنند، اگر نمی‌خواهند کمک کنند یا نمی‌توانند درگیر شوند، خود را پس از این واقعیت توجیه می‌کنند. اما واقعاً سخت است اگر مجبور شوید کسی را در حال درد تماشا کنید یا آسیب ببینید.

لوین: برمی گردیم

[وقفه برای درج آگهی]

لوین: به «لذت چرا» بازگردید.

اکنون، شما همچنین درباره مواردی مانند تأثیر درون گروهی و برون گروهی صحبت کرده اید، که به میزان درد افراد برای شخص دیگری مرتبط است. آیا می توانید آن را برای ما کمی جدا کنید، اثر درون گروهی/خارج گروهی؟

پرستون: آره بنابراین، برای مثال، می‌توانید کسی را در یک اسکنر مغز قرار دهید و سپس، فرض کنید انگشت خود را با سوزن تیز کنید، و درد می‌کند. این نواحی، مانند سینگولیت قدامی و اینسولای قدامی، مناطقی هستند که نمایانگر آن احساس درد هستند، یعنی احساسات منفی ذهنی همه آن. و وقتی درد دارید روشن می شوند. اما اگر مشاهده کنید، مثلاً در یک ویدیو، یا انگشت شخص دیگری با سوزن خراشیده می‌شود، آن قسمت‌ها نیز روشن می‌شوند. بنابراین این مثل اثبات این است که ما در احساسات دیگران سهیم هستیم، زیرا از همان نواحی مغزی استفاده می کنیم که برای احساس درد برای پردازش درد دیگران استفاده می کنیم.

اما پس از آن، دانشمندان کارهای جالبی انجام دادند که در آن درد فردی شبیه به شما یا فردی متفاوت از شما را به شما نشان دادند. یکی از مطالعات اولیه چهره‌هایی داشت که چینی بودند در مقابل چهره‌های غیرچینی، یا انجام داده‌اند - آنها از تیم فوتبال شما هستند یا از تیم فوتبال مقابل. شما می توانید یک درون گروهی/خارج گروهی را به روش های مختلف انجام دهید، اما تا زمانی که آن ویژگی را در لحظه برجسته کنید، افراد در واقع پاسخ درد مشترک کمتری در مغز نسبت به خارج از گروه دارند.

و بنابراین اینطور نیست که ما تصمیم بگیریم به آنها کمک نکنیم زیرا آنها از اردوگاه دیگر هستند. در واقع مثل این است که مغز شما به همان میزان پاسخ نمی دهد.

و بنابراین، نیروهای زیادی در جهان امروز، در سیاست، وجود دارند که بر این تعصبات درون گروهی تکیه دارند. و بنابراین، اگر می‌خواهیم برخی از آن‌ها را کاهش دهیم، باید علت آن را کشف کنیم، و مدل همدلی من بر توجه متمرکز است. ما نمی‌خواهیم به کسی که در گروه ما نیست و به خصوص اگر نمی‌خواهیم درگیر این درد باشیم، آنقدر توجه کنیم.

لوین: آیا فکر می‌کنید این ایده که ما می‌توانیم با قرار گرفتن در معرض خشونت زیاد در برابر نوعی درد همدلانه تلقیح شویم، حائز اهمیت است، حتی اگر چیزی به اندازه خشونت در تلویزیون باشد؟

پرستون: قطعا. فقط به عنوان یک مثال، آنها مطالعات تحقیقاتی انجام داده‌اند که در آن شما فردی را که متخصص بیهوشی است، برای امرار معاش تزریق می‌کنید، و از او می‌خواهید ویدیوهایی را تماشا کنند که در آن فرد دیگری سوزن می‌خورد و پاسخ بسیار کمتری دارد. زیرا نه تنها بارها آن را دیده اند، بلکه می دانند که هدف مثبتی نیز دارد.

بنابراین می دانیم که مغز شما می تواند به تجربه عادت کند و همچنین بسته به هدف موقعیت تغییر می کند. اگر آنها این واقعیت را برجسته کنند که شما در طول متن با هم دشمن هستید، پاسخ بسیار بزرگتری خواهید داشت، اما اگر آنها برجسته کنند، من و شما متفاوت هستیم، اما ما این وجه مشترک داریم که به اشتراک می گذاریم. ، سپس پاسخ شما همدلانه تر خواهد بود. بنابراین، به نظر من، ما باید روی انسانیت مشترکی که همه ما در آن سهیم هستیم، کار کنیم.

لوین: حالا، آیا فکر می‌کنید کارهایی وجود دارد که ما می‌توانیم به‌عنوان یک فرهنگ، به‌عنوان جامعه، برای افزایش پتانسیل نوع‌دوستی، مجموعه‌ای از اصول راهنما یا فلسفه انجام دهیم که جامعه ما را برای همیشه بهتر کند؟

پرستون: بله، این یک سوال عالی است. در نهایت، ما یک جامعه جهانی هستیم، چه بخواهیم اینطور فکر کنیم یا نه. همه ما برای کالاها و خدمات و انرژی و غذا به یکدیگر وابسته هستیم. و افرادی که در آن سوی دنیا رنج می برند، دور به نظر می رسند. و ما چیز زیادی در مورد آنها نمی دانیم. ما چیز زیادی از مبارزه آنها نمی دانیم. ما چیز زیادی در مورد زندگی روزمره آنها نمی دانیم. فقط می شنویم که مشکلی وجود دارد.

اما مغز شما برای فوریت تکامل یافته است. مغز شما طوری تکامل یافته است که شخص درست روبروی شما باشد و شما می توانید رنج را ببینید و احساس می کنید که می توانید کاری برای کمک انجام دهید.

بنابراین من فکر می کنم، برای اینکه این وضعیت بهتر شود، باید بیشتر در معرض افراد فرهنگ های دیگر قرار بگیریم، و اینکه چگونه آنها شبیه ما هستند، و چگونه ما در این جامعه جهانی به هم وابسته هستیم، و چه کاری می توانیم برای کمک به آن انجام دهیم. موثر به نظر می رسد؟

شما اقدامی نمی کنید مگر اینکه فکر کنید توانایی دارید و این کار به نتیجه خواهد رسید، این چیزی است که مغز شما به طور ضمنی محاسبه می کند. و بنابراین، اگر کسی از شما می‌خواهد که به یک هدف کمک مالی کنید و شما فکر می‌کنید وضعیت ناامیدکننده است، در این صورت الهام‌بخش عمل نمی‌شوید. بنابراین، باید راه‌هایی وجود داشته باشد که افراد بتوانند در آن مشارکت کنند که احساس می‌کنند قابل انجام هستند، احساس می‌کنند دست یافتنی هستند.

لوین: آیا راه هایی وجود دارد که بتوانیم برخی از این نظریه ها را در چنین مقیاس وسیعی از نظر علمی آزمایش کنیم؟

پرستون: در حال حاضر برخی تحقیقات در این مورد وجود دارد. آنها اثر قربانی قابل شناسایی را دارند که در آن، اگر فردی را در شرایط بحرانی مشاهده کنید، احتمال اهدای پول بیشتر از یک گروه انتزاعی است. یا بیشتر احتمال دارد که به گروه هایی که با آنها وابستگی دارید، پول اهدا کنید تا گروه هایی که برای شما ناآشنا هستند. ما می دانیم که مردم زمانی که بیشتر در مورد موقعیت می فهمند، بیشتر می دهند، و بسیاری از تحقیقات نشان می دهد که افراد احساس خودکارآمدی می کنند و زمانی که فکر می کنند کارشان موثر است، احتمال بیشتری دارد که عمل کنند.

و تحقیقات زیادی در مورد تأثیر تماشاگر وجود دارد، که برعکس است، که ما کمکی نمی‌کنیم - وقتی فکر می‌کنیم ما کسی نیستیم که روز را نجات دهیم، احتمالاً شخص دیگری باید این کار را انجام دهد، و من. من نگران هستم که اگر پاسخ بدهم چه اتفاقی خواهد افتاد. چیزی که اکنون روی آن کار می‌کنم، فکر کردن به راه‌هایی برای استفاده از روایت‌های افرادی است که شبیه ما نیستند، تا به درک عاطفی شما از چگونگی بودن در جای دیگران برسید.

لوین: و این کار چگونه از نظر علمی اجرا می شود؟ آیا به مغز و هورمون ها نگاه می کنید؟

پرستون: بنابراین، برای مثال، تحقیقاتی وجود دارد که نشان می‌دهد اگر داستانی از یک گروه بیرونی را با اطلاعات بسیار دقیق‌تر بخوانید، به احتمال زیاد با مشکلات آن‌ها همدردی خواهید کرد. در این شرایط سیاسی، دفاع مردم بالاست. اگر از هنرها عبور می کنید، می توانید دیوار دفاعی را از راه هایی دور بزنید که جالب و دلپذیر باشد و احساس امنیت کنید. مردم هنوز یاد می‌گیرند و مغزشان درک درستی از زمینه افراد دیگر ایجاد می‌کند، که برای درک و همدلی با مشکلات آنها و تمایل به کمک بسیار مهم است.

لوین: حال، فکر می‌کنید این مطالعات در مورد نوع‌دوستی و همدلی چگونه می‌تواند بر مسائلی مانند اخلاق، یا حتی سیستم قضایی یا سیستم کیفری تأثیر بگذارد؟

پرستون: آره من فکر می‌کنم بسیاری از مردم اخلاق انسانی را مطالعه می‌کنند، و بیشتر این تحقیقات درباره تصمیم‌های آگاهانه‌ای است که ما می‌گیریم، مثلاً به کجا بودجه اختصاص دهیم، یا به چه کسی کمک کنیم، یا در موقعیتی که کسی درگیر است، اقدام کنیم یا نکنیم. خطر اما برای من، مهمترین چیز این است که بدون این ماشین اولیه احساس عواطف دیگران و وابستگی متقابل و نیاز به کمک به یکدیگر فقط برای بقای اولیه، من فکر نمی کنم که بتوانید اخلاق داشته باشید.

یا مثل اخلاق بدون دندان است، درست است؟ این چیزی است که اخلاق را با معنا و اهمیت در زندگی ما آغشته می کند. مثلاً بعضی ها می خواهند استدلال کنند که همدلی بد است، اگر از همدلی استفاده نمی کردیم بهتر تصمیم می گرفتیم و به افراد بیشتری کمک می کردیم.

اما برای من نمی توان آن را از هم جدا کرد، زیرا اگر برای شروع همدلی نداشتید، دلیلی وجود نداشت که به چند نفر کمک کنید. و من متوجه می شوم که گاهی اوقات شما باید از این کشش عاطفی خارج شوید و انتخاب های منطقی در مورد اینکه کمک های بین المللی باید به کجا برسد، داشته باشید. اما در نهایت، اگر این بلوک ساختمانی اساسی که با سایر گونه‌ها به اشتراک می‌گذاریم، در وهله اول اهمیتی به ارائه آن کمک نمی‌کردیم.

لوین: این برای من تعجب می کند که اگر ما به عنوان یک حیوان نوع دوست تر به تکامل خود ادامه دهیم، چگونه به نظر می رسد؟ ما برای آن گونه های نوع دوست تر آینده چه شکلی خواهیم داشت؟ و آنها چگونه به نظر ما می آیند؟ آنها ممکن است از آنچه ما فکر می کنیم اخلاقی و عادلانه است، وحشت زده شوند.

پرستون: این نکته جالب در مورد تاریخ است، درست است؟ در طول تاریخ، می‌توانید به گذشته نگاه کنید و بگویید: «کاری که ما در آن زمان انجام می‌دادیم وحشتناک بود. ما الان این کار را نمی کنیم.» اما بعداً مردم آینده به کارهایی که ما در حال حاضر انجام می‌دهیم نگاه می‌کنند و وحشت زده می‌شوند و ما آنها را کاملاً عادی می‌دانیم.

روزی پیش، یکی برای من داستانی تعریف کرد که وقتی معلمان مدرسه دولتی اجازه داشتند وقتی از دانش‌آموزان ناراحت می‌شدند، پرخاشگر باشند. و اگر اکنون کسی کسی را به تخته سیاه بکوبد، ما وحشت می‌کنیم. بلافاصله اخراج خواهند شد. اما در آن زمان، این یک بازی هوشمندانه برای نگه داشتن بچه ها در صف تلقی می شد.

بنابراین تاریخ به ما می‌گوید آنچه را که اخلاقی می‌دانیم کاملاً عینی نیست و تحت تأثیر فرهنگ و باورهای ما است که از افراد اطرافمان می‌آموزیم. اما برای من، ایده آل در آینده این خواهد بود که شما انسانیت مشترک مردم در سراسر جهان، از جمله گونه های دیگر و از جمله خود طبیعت را درک کنید. اگر فکر می کنید طبیعت دارای ارزش ذاتی است، کمک می کند. شما به پناهندگان کشور دیگری کمک می کنید اگر فکر می کنید که دارای انسانیت مشترک هستند و به راحتی می توانید در چنین موقعیتی قرار بگیرید.

لوین: بنابراین، از دیدگاه شما چه چیزی در این مطالعه برای نوع دوستی باقی مانده است؟ چه باید انجام شود؟

پرستون: من فکر می کنم ما برخی از مشکلات کاربردی واقعا اساسی داریم که باید در دنیای واقعی حل شوند. من فکر می کنم در این مرحله ما تخصص زیادی داریم و می دانیم که مردم چه زمانی احساس همدلی می کنند، چه زمانی می خواهند کمک کنند. اما ما آن را در این مواقع بحرانی، در سطح جهانی، محلی، در سیاست حزبی خودمان در آمریکا نمی بینیم.

آنچه برای من یک چشم انداز اتوپیایی خواهد بود این است که مردم در نهایت بتوانند انسانیت همنوع را در افرادی از همه فرهنگ ها، نژادها و موقعیت های مختلف ببینند، به طوری که ما بخواهیم احساس کنیم به هم مرتبط هستیم و می خواهیم درک کنیم که اگر با هم کار کنیم، همه می توانند زنده ماندن.

و من حتی می خواهم که در مورد حیوانات و محیط طبیعی اعمال شود. در طول یک دوره بحران آب و هوایی، ما باید بتوانیم در مورد خود محیط زیست به عنوان دارای ارزش ذاتی فکر کنیم. حتی شادی افراد زمانی که در طبیعت می گذرانند بیشتر است، و اکسی توسین افراد زمانی که به چشمان سگ هایشان نگاه می کنند آزاد می شود، و بنابراین آنها بخشی از این سیستم درهم تنیده ای هستند که ما در مورد آن می دانیم، اما هنوز به طور موثر از آن استفاده نکرده ایم. و این رویای من برای آینده خواهد بود.

لوین: من فکر می کنم این ایده استفاده از تحقیقات نوع دوستی برای درک ما از نحوه الهام بخشیدن به مردم برای مشارکت بیشتر در بحران آب و هوا واقعاً بسیار جذاب است. خب چطور باید انجامش بدیم؟

پرستون: دقیقا حق با شماست بحران آب و هوا تقریباً شبیه مطالعه موردی کاملی است که اگر می‌خواهید مردم احساس نوع‌دوستی مبتنی بر همدلی کنند، چه کاری را نباید انجام داد، زیرا انتزاعی است. از ما دور است. مشکل خیلی بزرگ به نظر می رسد. ما فکر نمی کنیم که بتوانیم کاری در مورد آن انجام دهیم. ما مطمئن نیستیم که چه کار کنیم. ما کاملاً درک نمی کنیم که چگونه کار می کند. بیشتر اوقات، مردم موافق هستند که زمین بزرگ، زیبا و دائمی است. این ماندگاری و قدرت را دارد و به ما اهمیت می دهد. و این الهام بخش کمک های نوع دوستانه نخواهد بود.

ما مطالعاتی انجام داده‌ایم که در آن شما افرادی را که تمایل دارند زمین را آسیب‌پذیر می‌دانند از یکدیگر جدا می‌کنید در حالی که طبیعتاً زمین را آسیب‌پذیر نمی‌دانند. و مردم وقتی آن را آسیب پذیر می دانند می خواهند بیشتر کمک کنند. در گذشته، بیش از حد بر ترس متمرکز شده بود. و ترس جای خود را دارد. تحقیقات جدیدی وجود دارد که نشان می دهد گاهی اوقات ترسیدن می تواند موثر باشد. اما اگر این عشق و قدردانی را داشته باشید و آسیب پذیری و شکنندگی و زیبایی را در کنار هم درک کنید، آن وقت است که مردم واقعاً می خواهند عمل کنند.

لوین: شگفت انگیز. من یک سوال دارم که دوست داریم از برخی از مهمانانمان بپرسیم، این است که تحقیقات شما چه چیزی شما را خوشحال می کند؟

پرستون: من در واقع منبع اصلی تحقیقم را دوست دارم، یعنی یادگیری در مورد گونه های دیگر. فقط فکر می‌کنم گونه‌های دیگر بی‌نهایت جالب هستند، زیرا بسیار مشابه هستند، اما گاهی اوقات چیزهای واقعاً دیوانه‌کننده‌ای پیش می‌آید که شما در مورد گونه‌ای، به‌ویژه یک پستاندار، که نمی‌شناختید، یاد می‌گیرید، یا واقعاً شما را وادار می‌کند. دوباره در مورد تمام راه های ممکن که سیستم های عصبی می توانند رفتار ایجاد کنند فکر کنید.

مانند مورچه ها: آنها می توانند مورچه ای را که به دام افتاده را از زیر یک تکه سیم ماهیگیری آزاد کنند. و آنها واقعا سخت کار خواهند کرد تا این مورچه به دام افتاده را آزاد کنند. آنها فقط برخی از رفتارهای حرکتی را انجام نمی دهند. انگار از کنارشان رد می‌شوند، دوستشان زیر این تکه سیم است و آنقدر کار می‌کنند تا بتوانند آن را بیرون بیاورند. موش ها همین کار را در قفس انجام می دهند. و امیدواریم که مردم این کار را در شرایطی انجام دهند که احساس کنند کاری وجود دارد که می توانند در مورد آن انجام دهند.

بنابراین من واقعاً به مشترکات در خود مغز علاقه مند هستم. و بنابراین من عاشق یادگیری بیشتر و بیشتر در مورد آن هستم. چون به هر کجا که نگاه کنید، همان است و کمی متفاوت است، درست است؟ به همین دلیل به ما می گویند آزمایشگاه علوم اعصاب اکولوژیکی، زیرا مغز در گونه های دیگر اساساً همه بخش های یکسانی دارد. اما همیشه تغییرات کوچکی در کد ژنتیکی یا گیرنده‌های خاص یا مکان‌های گیرنده وجود دارد که رفتار را برای سازگاری با محیط آن گونه تغییر می‌دهد. روشی که طبیعت بسیار مبتکرانه است واقعاً می تواند من را مجذوب خود کند.

لوین: انجام علم سرگرم کننده است.

پرستون: از روی صندلی من، بله، این است. چنین احساسی دارد.

لوین: ما با استفانی پرستون در مورد اساس تکاملی، عصبی و رفتاری نوع دوستی صحبت کرده ایم. استفانی، از اینکه امروز به ما ملحق شدید بسیار متشکرم.

پرستون: از اینکه من را دارید متشکرم خیلی لذت بخش بود

[موضوع پخش می شود]

لوین: "لذت چرا" پادکستی از مجله Quanta، یک نشریه مستقل که توسط بنیاد سیمونز پشتیبانی می شود. تصمیمات تامین مالی توسط بنیاد سیمونز هیچ تاثیری بر انتخاب موضوعات، مهمانان یا سایر تصمیمات سرمقاله در این پادکست یا در مجله Quanta.

«لذت چرا» تولید شده توسط PRX Productions. تیم تولید کیتلین فاولدز، لیویا براک، ژنیو اسپانسلر و مریت جیکوب هستند. تهیه کننده اجرایی PRX Productions Jocelyn Gonzales است. مورگان چرچ و ادوین اوچوا کمک های بیشتری ارائه کردند. از جانب مجله Quanta، جان رنی و توماس لین با پشتیبانی مت کارلستروم، ساموئل ولاسکو، نونا گریفین، آرلین سانتانا و مدیسون گلدبرگ، راهنمایی های تحریریه را ارائه کردند.

موسیقی تم ما از APM Music است. جولیان لین نام پادکست را انتخاب کرد. هنر قسمت توسط پیتر گرین وود و لوگوی ما توسط جکی کینگ و کریستینا آرمیتاژ است. تشکر ویژه از مدرسه روزنامه نگاری کلمبیا و برت اودوم رید در استودیو پخش کورنل.

من میزبان شما هستم، جانا لوین. اگر سؤال یا نظری در مورد ما دارید، لطفاً به ما ایمیل بزنید [ایمیل محافظت شده]. متشکرم که گوش دادید.

نقطه_img

جدیدترین اطلاعات

نقطه_img

چت با ما

سلام! چگونه می توانم به شما کمک کنم؟