معرفی
علم به طور معمول تئوری هایی را مطرح می کند، سپس آنها را با داده ها مورد ضرب و شتم قرار می دهد تا زمانی که تنها یکی از آنها پابرجا بماند. در علم نوپای آگاهی، هنوز یک نظریه غالب ظاهر نشده است. بیش از 20 مورد هنوز جدی گرفته می شود.
این برای بی نیازی از داده نیست. از زمانی که فرانسیس کریک، یکی از کاشفان مارپیچ دوگانه DNA، آگاهی را به عنوان موضوعی برای مطالعه در بیش از سه دهه پیش مشروعیت بخشید، محققان از انواع فناوری های پیشرفته برای کاوش در مغز افراد مورد آزمایش استفاده کردند و نشانه های فعالیت عصبی را ردیابی کردند. می تواند آگاهی را منعکس کند. بهمن حاصل از داده ها باید حداقل نظریه های ضعیف تر را تا به حال صاف کرده باشد.
پنج سال پیش، بنیاد خیریه جهانی تمپلتون مجموعهای از «همکاریهای متخاصم» را آغاز کرد تا از این به بعد برنده شدن عقب افتاده را تشویق کند. ژوئن گذشته شاهد نتایج اولین همکاری بود که دو نظریه برجسته را در برابر یکدیگر قرار داد: نظریه فضای کاری نورون جهانی (GNWT) و نظریه اطلاعات یکپارچه (IIT). هیچ کدام به عنوان برنده واقعی ظاهر نشدند.
نتایج، که مانند نتیجه یک رویداد ورزشی در بیست و ششمین نشست انجمن مطالعات علمی آگاهی (ASSC) در شهر نیویورک اعلام شد، همچنین برای تسویه یک شرط 26 ساله بین همکار قدیمی کریک، متخصص اعصاب، استفاده شد. کریستف کخ از موسسه آلن برای علوم مغز و فیلسوف دیوید چالمرز از دانشگاه نیویورک، که اصطلاح «مشکل سخت» را ابداع کرد تا این فرض را به چالش بکشد که میتوانیم احساس ذهنی آگاهی را با تجزیه و تحلیل مدارهای مغز توضیح دهیم.
معرفی
روی صحنه در مرکز Skirball دانشگاه نیویورک، پس از میانآهنگهای موسیقی راک، اجرای رپ روی آگاهی و ارائه نتایج، عصبشناس شرط را به فیلسوف واگذار کرد: همبستگیهای عصبی آگاهی هنوز مشخص نشده بود.
با این وجود، کخ اعلام کرد: "این یک پیروزی برای علم است."
اما آیا اینطور بود؟ این رویداد نقدهای متفاوتی دریافت کرده است. برخی از محققان به شکست در آزمون معنادار تفاوت بین این دو نظریه اشاره می کنند. دیگران موفقیت این پروژه را در پیشبرد علم آگاهی، هم با ارائه مجموعه دادههای بزرگ، بدیع و ماهرانه و هم با الهام بخشیدن به دیگر شرکتکنندگان برای مشارکت در همکاریهای متخاصم، برجسته میکنند.
همبستگی های آگاهی
وقتی کریک و کخ منتشر کردند کاغذ شاخص آنها در سال 1990، "به سوی یک نظریه عصبی زیستی آگاهی"، هدف آنها این بود که آگاهی - برای 2,000 سال زمین پایکوبی فیلسوفان - را بر روی یک پایه علمی قرار دهند. آنها استدلال کردند که آگاهی در کل آن مفهومی بسیار گسترده و بحث برانگیز است که نمی تواند به عنوان نقطه شروع عمل کند.
در عوض، آنها بر یک جنبه علمی قابل تحمل آن تمرکز کردند: ادراک بصری، که شامل آگاه شدن از دیدن، به عنوان مثال، رنگ قرمز است. هدف علمی یافتن مداری بود که با آن تجربه یا، به قول خودشان، «همبستگی های عصبی آگاهی» مرتبط بود.
رمزگشایی اولین مراحل ادراک بصری قبلاً زمینه مساعدی را برای علم به اثبات رسانده بود. الگوهای نوری که بر روی شبکیه می افتد سیگنال هایی را به قشر بینایی در پشت مغز می فرستد. در آنجا، بیش از 12 ماژول عصبی مجزا سیگنال های مربوط به لبه ها، رنگ و حرکت در تصاویر را پردازش می کنند. خروجی آنها برای ایجاد یک تصویر پویا نهایی از آنچه ما آگاهانه می بینیم ترکیب می شود.
چیزی که سودمندی ادراک بصری را برای کریک و کخ ثابت کرد این بود که حلقه نهایی در آن زنجیره - آگاهی - می تواند از بقیه جدا شود. از دهه 1970، دانشمندان علوم اعصاب افراد مبتلا به "کور بینایی" را می شناسند که به دلیل آسیب به مغزشان تجربه بینایی ندارند، اما می توانند بدون برخورد با موانع در اتاق حرکت کنند. در حالی که آنها توانایی پردازش یک تصویر را حفظ می کنند، توانایی آگاهی از آن را از دست می دهند.
همه ما می توانیم نوعی از این قطع ارتباط را تجربه کنیم. توهم نوری معروفی را در نظر بگیرید که می تواند به عنوان یک گلدان یا دو چهره در نیمرخ درک شود. در هر لحظه می توانیم آن را فقط به عنوان یکی یا دیگری ببینیم. چیزی در نحوه پردازش ادراکات مغز ما مانع از آگاهی ما از هر دو به طور همزمان می شود.
روانشناسان تجربی میتوانند از طریق پدیده رقابت دوچشمی از این ویژگی استفاده کنند. مغز ما معمولاً در ترکیب تصاویر کمی متفاوت و همپوشانی که از چشم چپ و راست دریافت می کند، مشکلی ندارد. اما اگر تصاویر بسیار متفاوت باشند، به جای ادغام، به رقیب تبدیل می شوند: اول یک تصویر بر درک ما غالب می شود، سپس دیگری. وقتی عصب شناس نیکوس لوگوتیتیس از موسسه ماکس پلانک برای سایبرنتیک بیولوژیکی در سال 1996 رقابت دوچشمی را توصیف کرد، کریک بسیار هیجان زده بود، او اعلام کرد که همبستگی های عصبی آگاهی تا پایان قرن بیستم پیدا خواهد شد. (شوق مشابهی منجر به شرط بندی کخ با چالمرز شد.)
در طول دو دهه گذشته، اسکنرهای مغزی پیچیدهتر، افراد آزمایش را تحت نظر داشتند، زیرا ادراک آنها در طول مطالعات هوشیاری دستکاری میشد. چکههای داده به آبشار تبدیل شدهاند، با این حال، نظریههای آگاهی به جای اینکه از بین بروند، چند برابر شدهاند.
یک تقسیم بندی گسترده در میان این بسیاری از تئوری ها این است که برخی از آنها، مانند GNWT، نیازمند مشارکت بخش هایی از مغز هستند که شناخت را قادر می سازند، جایی که ما "فکر می کنیم"، در حالی که IIT و دیگران ادعا می کنند که همبستگی های عصبی به مناطق مغزی درگیر در آن بستگی دارد. ادراک، جایی که ما "حس می کنیم". این ایدهها معمولاً بهعنوان تئوریهای «جلو مغز» در مقابل نظریههای «پشت مغز» توصیف میشوند (اگرچه تمایز آناتومیکی واقعی کمتر از آن قطع و خشک شده است). این انشعاب جذاب بازتاب اختلاف نظرهای فلسفی قدیمی در مورد اینکه آیا آگاهی درباره تفکر است، مانند «من فکر میکنم، پس هستم» دکارت، یا درباره «ناندیشیدن»، مانند حالتی که یک یوگی مراقبه تجربه میکند.
به عصب شناس استانیسلا داهین از کالج دو فرانس، معمار ارشد GNWT، تفکر بخش اصلی حالت آگاهانه است. او با اشاره به IIT به من گفت: «تفاوت بزرگی بین نظریههای ما وجود دارد. من به آگاهی پاک شده اعتقادی ندارم.»
GNWT معتقد است که یک زیرمجموعه کوچک از اطلاعاتی که به طور مداوم به طور ناخودآگاه پردازش می کنیم، برای عبور از تنگنا به یک "فضای کاری" آگاهانه انتخاب می شوند. در آنجا، اطلاعات یکپارچه شده و به سایر نواحی مغز پخش می شود تا در سطح جهانی برای تصمیم گیری و یادگیری در دسترس قرار گیرند. Dehaene گفت: "فضای کار" برای یک عملکرد وجود دارد. از آنجایی که تصمیم گیری و یادگیری از وظایف قشر جلوی مغز است، قسمت جلویی مغز برای آگاهی ضروری است.
جوانه این ایده ابتدا در سال 1988 توسط روانشناس مطرح شد برنارد بارس، اکنون در انجمن علوم ذهنی مغز، که مشابهی با "تخته سیاه" معماری سیستم های هوش مصنوعی اولیه که در آن برنامه های مستقل اطلاعات را به اشتراک می گذاشتند، دیدند. سپس Dehaene آن الگوی مفهومی را به یافته های علوم اعصاب پیشرفته گره زد و از مدل های محاسباتی برای توسعه GNWT استفاده کرد.
IIT هیچ تشابهی با معماری هوش مصنوعی ندارد. جولیو تونونییک عصب شناس و روانپزشک در دانشگاه ویسکانسین، مدیسون، این نظریه را با شروع با پنج بدیهیات در مورد آگاهی توسعه داد: این برای موجودی ذاتی است که آن را دارد. ترکیب آن ساختار یافته است. غنی از اطلاعات است. به جای تقلیل به اجزا، یکپارچه است. و منحصر به تجربیات دیگر است. او سپس توصیفات ریاضی را برای تناسب با این بدیهیات توسعه داد. از نظر Tononi و دیگر نظریهپردازان IIT، ساختار عصبی که بیشترین سازگاری با آن توصیفگرهای ریاضی را دارد، معماری شبکهای است که با مناطق حسی مرتبط است، که آنها آن را «منطقه داغ» نامیدهاند.
اما GNWT و IIT تنها دو نظریه هستند که عناصر کلیدی آگاهی را در قطب های مخالف مغز قرار می دهند. مفاهیم شناختی دیگری نیز وجود دارد که شامل چندین نظریه مرتبه بالاتر (HOTs) و نظریه استنتاج فعال، و انواع مفاهیم حسی و پشت مغزی مانند نظریه های مرتبه اول نزدیک به هم هستند. و نظریه های بومی گرایانه
حذف برخی از آنها با آزمایش پیشبینیهای آنها در برابر دادههای مغز زنده ممکن است خود سادگی به نظر برسد. متأسفانه معلوم نشد که درست است.
پیدا کردن آنچه آنها به دنبال
برای سالها، محققان آزمایشهای هوشمندانهای ابداع کردند که در آن آزمودنیها گزارش میدادند که از یک شی آگاه میشوند در حالی که از ترفندها یا توهمات روانشناختی برای پرت کردن حواس آنها استفاده میشد. این نتایج اغلب نشان داد که لحظه ادراک آگاهانه با فعالیت در قشر جلوی مغز مرتبط است و چیزی مانند GNWT یا سایر توضیحات جلوی مغز را ترجیح می دهد. اما فیلسوفان و آزمایشگران شروع به شکایت کردند که این مطالعات میتوانند فعالیت عصبی مرتبط با وظیفه گزارشدهی را به جای خود آگاهی اندازهگیری کنند.
بنابراین پارادایم های "بدون گزارش" به عنوان یک راه حل توسعه یافتند. یکی از محبوبترین آنها رقابت دوچشمی بود. اگر یک چهره در حال حرکت به سمت چپ به چشم چپ آزمودنی نشان داده شود و یک خانه به سمت راست به چشم راست او نشان داده شود، ادراک آگاهانه آنها بین دو تصویر تغییر می کند. محققان می توانند تصویر دریافت شده را بدون گزارش با پیگیری حرکت چشم ها شناسایی کنند. داده های آن زمان نشان می دهد که در این پارادایم های بدون گزارش، سیگنال ادراک آگاهانه در پشت مغز قرار می گیرد.
با این حال، نظریه پردازان به ندرت با هیچ یک از آزمایش ها و داده ها متقاعد شدند. در بررسی سال 2016، اردوگاه IIT آزمایشهای مبتنی بر گزارش را بهعنوان ناقص روششناختی رد کرد. این بحث در سال 2017 با مقالات دوئل در مجله ادامه یافت مجله علوم اعصاب. در یکی از آنها، هاکوان لاو، اکنون در مرکز علوم مغز ریکن در ژاپن و همکارانش این پاسخ را ارائه کردند که پارادایم های بدون گزارش خود مملو از متغیرهای گیج کننده هستند.
یک عارضه دیگر این بود که نتایج تجربی به نوع تکنیک ضبط مغز مورد استفاده بستگی داشت. این تعجب آور نیست زیرا هر فناوری عدسی متفاوتی را به مغز ارائه می دهد. برای مثال، تصویربرداری رزونانس مغناطیسی کاربردی (fMRI)، جریان خون را ردیابی میکند و وضوح فضایی خوبی را ارائه میدهد، اما آنقدر کند است که نمیتواند با سرعت پچ پچ در میان نورونها همراه شود. از سوی دیگر، مگنتوآنسفالوگرافی (MEG)، پچ پچ مغزی را ردیابی می کند اما وضوح فضایی ضعیف تری دارد. همچنین تفاوت میکند که آیا محققان قدرت سیگنال را در مکانهای خاصی از مغز اندازهگیری میکنند یا الگوها را در مناطق وسیعتری تجزیه و تحلیل میکنند.
نتیجه این بود که علیرغم انبوهی از دادههای تجربی جمعآوریشده برای مطالعه همبستگیهای آگاهی، عدم قطعیتها به نظریهپردازان فرصت داد تا ادعا کنند که دادهها از توضیحات ترجیحی آنها پشتیبانی میکنند.
معرفی
لیاد مودریکیک عصب شناس دانشگاه تل آویو معتقد است که بخشی از مشکل در نحوه طراحی مطالعات (و اغلب ادامه دارد) نهفته است. نظرسنجی اخیر دانشجوی دکتری او ایتای یارون بیش از 400 آزمایش آگاهی منتشر شده را بررسی کرد و دریافت که پیش بینی اینکه کدام نظریه صرفاً بر اساس طراحی آزمایش پشتیبانی می شود، بدون اطلاع از نتایج، تا حد زیادی امکان پذیر است.
همکاری خصمانه
پنج سال پیش، داوید پاتگیتررئیس بخش برنامههای ویژه بنیاد خیریه جهانی تمپلتون، از این که متوجه شد هنوز نظریههای بسیار قابل قبولی درباره آگاهی وجود دارد، شگفتزده شد. او احساس کرد که زمان آن فرا رسیده است تا کاری در مورد آن انجام دهد.
کخ یک مسابقه رو در رو پیشنهاد کرد که گاهی برای حل و فصل اختلافات در فیزیک مورد استفاده قرار می گرفت. در روانشناسی نیز پیشینه هایی وجود داشت. در دهه 1980، محقق روانشناسی دن کانمن از دانشگاه پرینستون اصطلاح «همکاری متخاصم» را برای توصیف تمرینهایی ابداع کرد که در آن دانشمندان با دیدگاههای مخالف به طور مشترک آزمایشهایی را انجام دادند. با همکاری یکدیگر، آنها می توانند اختلاف نظر بر سر اهداف و روش شناسی را که ممکن است نتایج کار را تضعیف کند، برطرف کنند. (کانمن در حین حل اختلاف نظری که با همکار روانشناس و همسرش داشت، به این رویکرد برخورد کرد. آن تریزمن.)
پوتگیتر مشتاق تلاش بود. در مارس 2018، او و کخ میزبان یک کارگاه آموزشی آخر هفته در موسسه آلن در سیاتل برای 14 شرکت کننده بودند. این شامل سه نظریه پرداز - Dehaene، Tononi و Lau، که از HOT ها حمایت می کند - و همچنین Chalmers و دو فیلسوف دیگر، چهار روانشناس، دو متخصص علوم اعصاب، یک متخصص مغز و اعصاب و Potgieter به عنوان نماینده بنیاد تمپلتون بود. وظیفه آنها طراحی مشترک آزمایش های جدید برای رفع تمام چین و چروک های گذشته و تمایز قائل شدن بین تئوری ها بود.
سه تن از روانشناسان - مودریک، لوسیا ملونی از موسسه ماکس پلانک و مایکل پیتس کالج رید در پورتلند - قبلاً سابقه تئوری های چالش برانگیز آگاهی را داشت. پیتس به یاد میآورد: «در مقطعی، فکر میکنم جولیو پیشنهاد داد، «چرا شما سه نفر پروژه را رهبری نمیکنید؟» ما هیچ ایده ای نداشتیم که در چه کاری هستیم. زندگی ما را گرفته است.»
در طول نه ماه آینده، بحث ها ادامه یافت. نظریه پردازان به تئوری های خود پرداختند و پیش بینی های جدیدی ارائه کردند - یکی از مشارکت های بدیع این همکاری. مودریک تحت تأثیر تمایل مخالفان برای مذاکره قرار گرفت. «شجاعت زیادی می خواهد. تو داری گردنت را روی خط می گذاری،" او گفت.
این تیم دو طرح آزمایشی برای جدا کردن پیشبینیهای IIT و GNWT ارائه کردند. آنها هرگز پیشبینیهایی ارائه نکردند که به اندازه کافی متفاوت باشد تا GNWT و HOT را از هم جدا کنند، بنابراین HOTها برای همکاری خصمانه متفاوت شامل لاو و فیلسوف دانشگاه نیویورک رها شدند. ند بلوک، که تئوری های مرتبه اول را حمایت می کند.
Tononi به طور خاص مشتاق طراحی اولین آزمایش GNWT در مقابل IIT بود. از آنجایی که وظایف در آزمایشهای گذشته چنین چین و چروکی ایجاد کرده بودند، با تغییر وظایف آنها را برطرف میکرد تا ببیند چگونه بر ادراک آگاهانه تأثیر میگذارد.
آزمودنی های آزمایشی با یک سری تصاویر متنوع مانند چهره ها، ساعت ها و حروف الفبا با فونت های مختلف ارائه می شوند. آنها هر تصویر را بین 0.5 تا 1.5 ثانیه می دیدند. در ابتدای هر مجموعه، دو تصویر خاص به عنوان هدف تعریف میشد (مثلاً چهره یک زن و یک ساعت قدیمی)، و به شرکتکنندگان وظیفه گزارش داده میشد که در صورت دیدن هر یک از آنها، دکمهای را فشار دهند. بنابراین سایر چهرهها و اشیاء در تصاویر مرتبط با کار هستند (زیرا آنها در دستههای مشابه اهداف قرار میگیرند)، اما گزارشی لازم نیست. انواع دیگر تصاویر در این مجموعه، مانند حروف الفبا و نمادهای بی معنی، به کار بی ربط خواهند بود. این آزمایش به طور مکرر با اهداف مختلف در این سری اجرا شد تا هر مجموعه از محرکها را بتوان هم به عنوان کار مرتبط و هم غیرمرتبط با کار آزمایش کرد. پیشرفته ترین رمزگشاهای سیگنال مغز، الگوهای شلیک عصبی را با آنچه سوژه ها می دیدند مرتبط می کنند.
GNWT پیشبینی کرد که الگوهای مغزی مربوط به ادراک آگاهانه از اشیاء، چه درگیر کار باشد چه نباشد، مشابه خواهند بود. رمزگشاهای مغزی باید بتوانند سیگنال متمایز مرتبط با تصویر هدف را بدون توجه به وظیفه شناسایی کنند. علاوه بر این، تشخیص "سیگنال احتراق" یک ادراک آگاهانه جدید که وارد فضای کاری مغز می شود و همچنین "سیگنال خاموش" که آن را پاک می کند، باید امکان پذیر باشد.
از سوی دیگر، IIT پیشبینی کرد که الگوهای مغزی هوشیاری با وظایف متفاوت خواهد بود، زیرا انجام یک کار شامل قشر پیشانی مغز میشود و ادراک محروم از یک کار نه. این شکل "خالص" آگاهی فقط به منطقه داغ حسی در پشت مغز نیاز دارد. اتصال و مدت زمان سیگنال ها برای آگاهی از یک تصویر با مدت زمان محرک بصری مطابقت دارد.
معرفی
Dehaene از آزمایش دوم، که شامل رمزگشایی جامع الگوهای مغز نیز بود، علاقه داشت. آزمودنیهای آزمایش بهطور تصادفی در معرض چهرهها و اشیایی قرار میگرفتند که در حین انجام یک بازی ویدیویی شبیه تتریس حواسپرتی را انجام میدادند. مدت کوتاهی پس از نمایش تصویر، بازی متوقف می شد و از سوژه سوال می شد که آیا آن را دیده است یا خیر. Dehaene این طرح را ترجیح داد زیرا تضاد واضح تری را بین حالات ذهنی خودآگاه و ناخودآگاه ارائه می کرد، که او آن را برای به دست آوردن داده های بدون ابهام در مورد همبستگی های آگاهی ضروری می دانست.
از آنجایی که کانمن با همکاری های متخاصم آشنا بود، به سه رهبر پروژه آموزش داد. اما او همچنین به آنها هشدار داد که بر اساس تجربهاش، دشمنان پس از دیدن نتایج همکاریهایشان نظرشان را تغییر نمیدهند. او گفت در عوض، وقتی با یک نتیجه نامناسب مواجه میشوند، «ضریب هوشی آنها 15 امتیاز بالا میرود» زیرا راههایی برای تطبیق دادههای جدید و متناقض ابداع میکنند.
نتایج مختلط، بدون بازنده
محققان با انجام آزمایشهای پیشنهادی تیم کارگاه دست به کار شدند. آزمایش GNWT در مقابل IIT که تونونی آن را بیشتر دوست داشت و با سطوح مختلف وظایف آزمایش شد، اول شد. در دو آزمایشگاه مختلف با استفاده از fMRI، MEG و الکتروانسفالوگرافی داخل جمجمه ای انجام شد. در مجموع، شش آزمایشگاه تئوری خنثی و 250 آزمودنی شرکت کردند.
در غروب 23 ژوئن، مخاطبان هیجانزده در دانشگاه نیویورک گرد هم آمدند تا نتیجه آزمایش را بیاموزند. با بزرگنویسی روی صفحهای غولپیکر، نتایج بر روی نموداری نشان داده شد که با نقاط برجسته قرمز و سبز مشخص شده بود، گویی که محققان در حال گزارش در مورد یک مسابقه دو و میدانی با سه نوع مانع بودند.
اولین مانع بررسی کرد که هر نظریه تا چه اندازه دسته بندی اشیایی را که سوژه ها در تصاویر ارائه شده می بینند رمزگشایی می کند. هر دو نظریه در اینجا خوب عمل کردند، اما IIT در شناسایی جهت اشیا بهتر بود.
مانع دوم زمان بندی سیگنال ها را آزمایش کرد. IIT شلیک مداوم و همزمان را در منطقه داغ برای مدت زمان حالت هوشیار پیش بینی کرد. در حالی که سیگنال ثابت بود، همزمان باقی نماند. GNWT یک "اشتعال" در فضای کاری را پیشبینی کرد که پس از ناپدید شدن محرک، یک جهش دوم ایجاد شد. فقط سنبله اولیه شناسایی شد. در امتیازدهی روی صفحه برای تماشاگران دانشگاه نیویورک، IIT جلو افتاد.
سومین مانع مربوط به ارتباط کلی در سراسر مغز بود. GNWT در اینجا امتیاز بهتری نسبت به IIT کسب کرد، عمدتاً به این دلیل که برخی از تحلیلهای نتایج از پیشبینیهای GNWT پشتیبانی میکردند در حالی که سیگنالها در سراسر منطقه داغ همزمان نبودند.
هر دو نظریه با نتایج به چالش کشیده شدند. اما در جدول نهایی روی صفحه در این رویداد، IIT امتیازهای سبز بیشتری نسبت به GNWT به دست آورد و تماشاگران طوری پاسخ دادند که گویی یک برنده تاج گذاری شده است. ملانی بولی از دانشگاه ویسکانسین، مدیسون، یکی از حامیان IIT، به اندازه کافی از نتیجه خوشحال شد که روی صحنه اعلام کرد: «نتایج ادعای کلی IIT را تأیید می کند که نواحی قشر خلفی برای هوشیاری کافی هستند و نه درگیری [قشر جلوی مغز] و نه درگیری وجود دارد. پخش جهانی ضروری است.»
وقتی دهائه روی صحنه رفت، شکست را هم نپذیرفت. او با کنایه گفت: «تصمیم گرفتم از توصیه دن کانمن پیروی کنم. او اظهار داشت که خوشحال است زیرا "جالب ترین بخش این آزمایش، محرک های بی ربط بود." سوال این بود که آیا آنها نشان دهنده اشتعال یک ادراک آگاهانه در مغز پیشانی هستند یا خیر. "پاسخ بله است!" او گفت.
بعدها، Dehaene به من پیشنهاد کرد که موانع برای IIT کمتر از موانع تئوری او تعیین شده است. او گفت: «هیچ آزمون واقعی از هسته پیچیده ریاضی [IIT] وجود نداشت. و همانطور که بلاک در اظهارات خود در آن شب اشاره کرد، این یافته که از نظریههای پشت سر مغز پشتیبانی میشود، به طور خاص از IIT پشتیبانی نمیکند.
با وجود تعداد کمی بالاتر از نمره های سبز کسب شده توسط IIT، خود رهبران پروژه معتقدند که هیچ برنده ای وجود ندارد. «این نتایج برخی از پیشبینیهای IIT و GNWT را تأیید میکنند، در حالی که به طور اساسی هر دو نظریه را به چالش میکشند». آنها نوشتند در مقاله ای که نتایج ارسال شده در سرور پیش چاپ biorxiv.org را شرح می دهد.
همانطور که کانمن پیش بینی کرد، دشمنان اختلافات را از بین بردند. بولی استدلال کرد که عدم تشخیص همزمانی پایدار در منطقه داغ "ممکن است به دلیل محدودیت های نمونه برداری باشد." Dehaene مشکوک بود که هیچ سیگنال "خاموش" تشخیص داده نشده است، زیرا سوژه ها اجازه می دهند ذهن آنها سرگردان شود. او گفت: "ادعای من این است که آگاهی از محرک جدا شده است."
Boly و Dehaene اکنون منتظر نتایج آزمایش دوم هستند که شامل حواس پرتی بازی شبیه تتریس است. این نتایج تا سال آینده در دسترس نخواهد بود.
سرعت پیشرفت
پس آیا علم پیشرفت کرده است؟ همه اینطور فکر نمی کنند.
برخی از محققین مانند اولیویا کارتریک روانشناس در دانشگاه ملبورن و رئیس سابق ASSC، فکر میکند که این دو نظریه بسیار از هم دور هستند تا پیشبینیهایشان قابل مقایسه نباشد. او گفت: "احساس شخصی من این است که آنها چیزهای کاملاً متفاوتی را آزمایش می کنند." IIT روی محتوای خارقالعاده تمرکز میکند و GNWT بیشتر به حافظه فعال و توجه علاقهمند است.»
این ارزیابی مناسب به نظر می رسد. با این حال، با توجه به اینکه در وهله اول یک مقایسه غیرمجاز هدف اعلام شده از همکاری متخاصم بود، ناامید کننده است. اگر این یک پیروزی برای علم است، به نظر یک پیروزی واجد شرایط است.
فیلسوف دانشگاه موناش یاکوب هوهوی، که بخشی از یکی دیگر از همکاری های متخاصم تمپلتون است، آن را متفاوت می بیند. او گفت: «این به فلسفه علم میرود. او اشاره میکند که این حوزه هنوز بر سر اصولی مانند تعریف آگاهی، نزدیکتر به تفکر یا احساس، و حتی اینکه آیا نتایج خود گزارششده واقعاً دادهها را مخدوش میکند، تقسیم شده است. برای Hohwy، این نوع تلاش مشترک راهی برای حرکت به جلو است. او گفت: «همانطور که دقیقاً در این نوع همکاری خصمانه پیش میرویم، متوجه خواهیم شد.
دیگران، مانند عصب شناس محاسباتی مگان پیترز از دانشگاه کالیفرنیا، ایروین، از پوشش رسانهای که نتایج را بهعنوان یک مسابقه دو اسب بین GNWT و IIT گزارش میکرد، به جای میدانی با چندین رقیب گزارش میداد. پیترز گفت به جای تمرکز بر برندگان و بازندگان، مهم است که ببینیم علم با یادگیری از هر مانع تجربی پیشرفت می کند. (اما با حضور در جلسات آن شب، می توانم تصدیق کنم که این رویداد به گونه ای تنظیم شده بود که شبیه یک رویداد ورزشی باشد.)
با این حال، پیترز همچنان طرفدار همکاری های متخاصم است. در طول قرنطینه Covid-19، او از فرآیند تمپلتون برای کمک به سازماندهی الهام گرفت یک سری کارگاه به میزبانی کنفرانس علوم اعصاب محاسباتی شناختی. در این "همکاری های متخاصم مولد"، محققان درگیر بحث های قوی بودند. او گفت: «مشاهده جویدن مواد توسط تیم ها آموزنده بود.
اولین همکاری خصمانه در مورد آگاهی ممکن است در حذف هیچ نظریه ای از این حوزه موفق نبوده باشد. اما نظریه پردازان را مجبور به پیش بینی های ملموس تری کرد و تجربی گرایان را وادار کرد تا تکنیک های جدیدی را به کار گیرند. عصب شناس دانشگاه ساسکس نوشت: «یافته های این همکاری بسیار ارزشمند است آنیل ست in یک تفسیر پس از رویداد ژوئن آنها توسعه هر دو IIT و [GNWT] - و سایر تئوریهای آگاهی را نیز - با ارائه محدودیتهای جدید و اهداف توضیحی جدید پیش خواهند برد.
از نظر ملونی، این واقعیت که دشمنان نظر خود را تغییر نداده اند، از ارزش این روند نمی کاهد. او گفت: «همانطور که کانمن میگوید، مردم نظر خود را تغییر نمیدهند، اما نحوه واکنش آنها به چالشها باعث پیشرفت یا انحطاط نظریه آنها میشود. اگر دومی باشد، [پس] با گذشت زمان این نظریه «مرده» و دانشمندان آن را رها میکنند.»
اصلاحات اضافه شده در 24 اوت 2023:
یک پاراگراف مفقود که همکاریهای متخاصم ناشی از کارگاه را توصیف میکند، از جمله یکی برای آزمایش HOT ها و نظریههای مرتبه اول، بازیابی شد. همچنین، برخی جزئیات از توصیف آزمایشهایی که همکاری متخاصم برای آزمایش GNWT در برابر IIT ایجاد کرد، روشن شد.
- محتوای مبتنی بر SEO و توزیع روابط عمومی. امروز تقویت شوید.
- PlatoData.Network Vertical Generative Ai. به خودت قدرت بده دسترسی به اینجا.
- PlatoAiStream. هوش وب 3 دانش تقویت شده دسترسی به اینجا.
- PlatoESG. خودرو / خودروهای الکتریکی، کربن ، CleanTech، انرژی، محیط، خورشیدی، مدیریت پسماند دسترسی به اینجا.
- PlatoHealth. هوش بیوتکنولوژی و آزمایشات بالینی. دسترسی به اینجا.
- ChartPrime. بازی معاملاتی خود را با ChartPrime ارتقا دهید. دسترسی به اینجا.
- BlockOffsets. نوسازی مالکیت افست زیست محیطی. دسترسی به اینجا.
- منبع: https://www.quantamagazine.org/what-a-contest-of-consciousness-theories-really-proved-20230824/